پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
نوشته شده در شنبه 30 آبان 1394
بازدید : 97
نویسنده : فاطمه

 تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد.
سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد ....
تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود، او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»
صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!».




نوشته شده در شنبه 30 آبان 1394
بازدید : 93
نویسنده : فاطمه

 استادی قبل از شروع کلاس فلسفه اش در حالی که وسایلی را به همراه داشت در کلاس حاضر شد. وقتی کلاس شروع شد بدون هیچ کلامی شیشه خالی سس مایونزی را برداشت و با توپ های گلف شروع کرد به پر کردن آن.
سپس از دانشجویان پرسید که آیا شیشه پر شده است؟ آنها تایید کردند. در همین حال استاد سنگریزه هایی را از پاکتی برداشت و در شیشه ریخت و به آرامی شیشه را تکان داد.
سنگریزه ها با تکان استاد وارد فضاهای خالی بین توپ های گلف شدند و استاد مجددا پرسید که آیا شیشه پر شده است یا نه؟ دانشجویان پذیرفتند که شیشه پر شده است…
این بار استاد بسته ای از شن را برداشت و در شیشه ریخت و شن تمام فضای های خالی را پر کرد. استاد بار دیگر پرسید که آیا باز شیشه پر شده است؟ دانشجویان به اتفاق گفتند: بله!
استاد این بار دو ظرف از شکلات را به حالت مایع در آورد و شروع کرد به ریختن در همان شیشه به طوری که کاملا فضاهای بین دانه های شن نیز پر شود. در این حالت دانشجویان شروع کردند به خندیدن.
وقتی خندیدن دانشجویان تمام شد استاد گفت: “حالا”، ” می خواهم بدانید که این شیشه نمادی از زندگی شماست. توپ های گلف موارد مهم زندگی شما هستند مانند: خانواده، همسر، سلامتی و دوستان و اموالتان است. چیز هایی که اگر سایر موارد حذف شوند زندگی تان چیزی کم نخواهد داشت. سنگریزه ها در واقع چیز های مهم دیگری هستند مانند شغل، منزل و اتومبیل شما. شن ها هم همان وسایل و ابزار کوچکی هستند که در زندگی تان از آنها استفاه می کنید…
و این طور صحبتش را ادامه داد: اگر شما شن را در ابتدا در شیشه بریزید در این صورت جایی برای سنگریزه ها و توپ های گلف وجود نخواهد داشت. و این حقیقتی است که در زندگی شما هم اتفاق می افتد. اگر تمام وقت و انرژِی خود را بر روی مسائل کوچک بگذارید در این صورت هیچگاه جایی برای مسائل مهم تر نخواهید داشت. به چیز های مهمی که به شاد بودن شما کمک می کنند توجه کنید.در ابتدا به توپ های گلف توجه کنید که مهم ترین مسئله هستند. اولویت ها را در نظر آورید و باقی همه شن هستند و بی اهمیت.
دانشجویی دستش را بلند کرد و پرسید: پس شکلات نماد چیست؟
استاد لبخند زد و گفت: خوشحالم که این سئوال را پرسیدی! و گفت: نقش شکلات فقط این است که نشان دهد مهم نیست که چه مقدار زندگی شما کامل به نظر می رسد مهم این است که همیشه جایی برای شیرینی وجود دارد.




این جمله ها بس که قشنگ بود دلم نیومد نگم...
نوشته شده در پنج شنبه 28 آبان 1394
بازدید : 178
نویسنده : فاطمه

قرار نبوده تا نم باران زد، دست پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم. 
قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی. ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی، خنده های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی
...


قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟

 
قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند
 
قرار نبوده این ‌همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا، 
قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد، بی شک این همه کامپیوتر...و پشت های غوز کرده آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده...

 
تا به حال بیل زده‌اید؟ 
باغچه هرس کرده‌اید؟ 
آلبالو و انار چیده‌اید؟ 
کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟ 
آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست. 
این چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره شدن به جاریِ آب شاید، اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.

 
قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت های دیجیتال به ‌جایشان صبح خوانی کنند. آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.

 
قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه دار و ندار زندگی مان، همه دغدغه‌ زنده بودن مان. 

قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.

 
قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم. 

قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم. 

قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.

 
قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم...
 
چیز زیادی از زندگی نمی‌دانيم، اما همین قدر می‌دانيم که این ‌همه قرار نبوده ای که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی مان را آشفته‌ و سردرگم کرده ، آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سر در نمی‌آوریم چرا ؟



حماسه ای دیگر
نوشته شده در پنج شنبه 28 آبان 1394
بازدید : 181
نویسنده : فاطمه
حماسه ای دیگر... خلاقیت دختر ایرونی


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هنگ کرده
الان ریستِش می کنم 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سیر تکاملی عکس پروفایل فیس بوک دخترا

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

از قیافش معلومه یه گندی زده 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مادر بزرگم که خیلی مومنه یه روز ماهنامه همشهری دستش بود
گفت وضع مملکت خیلی خرابه و بی حیایی و فساد بیداد میکنه و...،
منم شدم علامت سوال گفتم: چطور مگه؟
گفت: مثلا این عکسارو نیگا کن
اینا چقدر بی غیرتن
نیگا کردم دیدم
صفحه سمت راستی عکس یه مرد
و صفحه چپ مجله هم عکس یه زن چادریه
تعجب کردم گفتم : عزیز این بنده خداها چشونه؟
گفت: ببین الان اگه مجله رو ببندم آقاهه میفته رو زنه
حالا هی با دو دستش مجله رو باز و بسته میکرد میگفت: نیگا

 

من 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ترکیب آب سرد و گرم با ابتکار دانشمند ایرانی ..

 

 

 

 

 

این شیرهای جدید KWC سوییسی همه کپی از این طرح ارزشمندند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

رفتم دنبالِ خواهرم از دانشگاه بيارمش
برگشتنی گشت بهمون گير داده ، ميگه خانوم كى باشن؟
منم با حالت عصبانى ميگم خواهرمه! مشكلى هست؟
بعد يهو خواهرم ميگه :
جناب سروان دروغ ميگه !!!
دوست دخترشم ؟؟؟؟
ميگم دروغ ميگه به خدا جناب سروان ؟
يارو هم مدارك ماشينُ گرفت گفت بيا كلانترى معلوم ميشه!!
به خواهرم ميگم مرض دارى مگه؟!!!!
ميگه بريم كلانترى بعد بابا اينا بيان دنبالمون مامورِ ضايع بشه يه ذره بخنديم!!!!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

قیافه پسـرا بعد از یه ناهار توپ و قلیون با دوستـان 

 

 


 

 

 

 

 

 

 
 

 

 

 

کی گفته مردا نمیتونن بچه داری کنن ؟؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حماسه ای دیگر... خلاقیت دختر ایرونی 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسره متولد 82 استاتوس زده: غم غربت نگاهت حرامم هرزه...

 

 


اونوقت ما تا 12 سالگی برا هلیکوپتر بای بای میکردیم که چراغ بزنه واسمون 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

 

من که قانع شدم شما چطور؟؟ 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یــه بـار هـم مـاشـیـن و بـرداشـتـیـم و بــا بـچـه هـا رفـتـیـم بـیـرون....حـالا صـدای ضـبـط تـا آخـر زیـاد هـمـه هـم داشـتـیـم مـی رقـصـیـدیـم تـو مـاشـیـن، خـلاصـه یـهـو یــه افـسـرِ جـلـومـون رو گـرفـت گـفـت بـزن بـغـل...
مـنـم به بـچـه هـا گـفـتـم ادای ایـن بـچـه بـاحـالا و بـا مـعـرفـتـها رو در بـیـاریـن بـیـخیال شـه جـریـمـه نـکـنـه
خـلاصـه پـلـیـسـه گـفـت ایـن چـه وضـع رانـنـدگـیـه؟ مـاشـیـن بـایـد بـخـوابـه پـارکیـنـگ!!!
یــهـو مـنـم کـف و تـف قـاطـی کـردم گـفـتـم مـیـدونـی مـن کـیـم؟؟؟ اصـلا حـواسـت هـسـت بـا کـی داری حـرف مـی زنـی؟ بـگـم کـیـم ؟؟؟ بــــــگـــــــم؟؟؟
رفیـقام هـم اومـدن جـلـو دهـنـمـو گـرفـتـن گـفـتـن بـیـخـیـال نـگـو بـهـش گـنـاه داره اخــراج مـیـشه....
افـسـره هـم رنـگشـو بــاخـت و آب دهـن قـورت داد گـفـت: نـه نـمـیـدونـم، بـبـخـشـیـد شـمـا کـی هــسـتـیـن؟؟؟
مـنـم بـا یـه صـدای خـسـتـه بـش گـفـتـم: مــن یــه پــرنــدم، آرزو دارم تـــو بــاغــم بــاشــی...
مــن یــه خــونــه ی سـرد و تــاریــکــم......(بـچـه هـا هـم دس مـیـزدن)
هـیـچـی دیـگه هـمـگـی دور هــم بـا افـسـره کـلـی خـنـدیـدیـم و گـفـت بـاهـاتـون کـلـی حـال کـردم بـچـه هـای بـاحـالـی هـسـتـیـن آخـر سـر هـم 50 تـومـن جـریـمـه شـدیـم و مـاشـیـن هـم رفـت پـارکـیـنـگ و بــانـدهـاش هـم بـاز کـرد و خــودمـون هـم بـردن تست اعـتـیـاد دادیـم و هــمـه چــی بـه خـیـر و خـوشـی تـمـوم شـد!!!! 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

رو در مسجد نوشته بودن:

اگر از گناه خسته شدی ، وارد شو !

یکی زیرش نوشته بود:

اگر نشدی با این شماره تماس بگیرید 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یـــکـﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳــﺘـﺎﻡ ﻋـﺎﺷـﻖ ﯾـﻪ دخـتـره ﺑــوﺩ؛ ﺧـــعــﻠـﯽ ﻫــﻤـﻮ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺷــﺘـﻦ ﺑـﻌـﺪ ﺍﺯ ﯾـﻪ ﻣـﺪﺕ دخـتـره ﭘــیـچــﻮﻧـﺪ ﺭﻓـﺖ ﺑـﺎ ﯾـﮑـﯽ ﺩﯾـﮕـﻪ .... ﺩﻭﺳــﺘـﻢ ﺍﻭﻣـﺪﻩ ﺑـﻮﺩ ﭘـﯿــشــم سرشو گـذاشـتـه بــود رو زانــوهـام ﮔـﺮﯾـﻪ ﻣﯿـﮑـﺮﺩ ﻭ ﻣـﯿـﮕـﻔـﺖ: ﻋـﺸـﻖ ﻭ ﻋــﺎﺷـﻘـﯽ ﻫـﻤـﺶ ﺩﺭﻭﻏـﻪ منصور!!!
ﺩﯾــگـﻪ ﻣـﯿـﺨــﻮﺍﻡ مــثــل تـو بـاشـم ﻋــﺎﺷـﻖ ﻧـﺸـﻢ؛ ﻭﺍﺑـﺴـﺘـﻪ ﻧــﺸـﻢ؛
ﭘــَسـﺖ ﺑـﺎﺷـﻢ
ﺁﺷـﻐـﺎﻝ ﺑـﺎﺷـﻢ؛
ﻋـﻮﺿـﯽ ﺑـﺎﺷـﻢ،
مــثــل لاشــخــورا زنـدگـی کــنــم!!! 

 

قیافه من 




dady
نوشته شده در پنج شنبه 28 آبان 1394
بازدید : 432
نویسنده : فاطمه

جایی دعوت بودیم، بعد یه دختر کوچولو داشتن،
منم مغزم به خاطرِ یه موضوعی کلاً هنگ بود.
بچه رو به روم رو پای مامانش نشسته بود، نمیدونم چی شده بود محبتم گل کرده بود هی میگفتم بیا پیش عمو سارا جان، بیا عزیزم، بیا یه بوس بده به عمو. خلاصه در حال بفرما زدن بودم که با ضربه ی آرنج مامانم مواجه شدم،...
گفتم چیه؟ گفت: احمق سارا اسم مامانست،
اسمش ساریناست 

 

 

 


فک کن مامانه میومد بغلش میگفت بوسم کن 

 

 

 

 

 

 

کیا فهمیدن جنس کفشا از چیه؟ 

 

 


 

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 کلا پسرا اول اعتماد به نفس بودن بعد دست و پا در آوردن

 

 

 

 

 

 

 

یه ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍیی ﺍﻭﻣﺪﻩ ﭘﺴﺖ ﺯﺩﻩ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭﯾﺎﭼﻪ ﺍﺭﻭﻣﯿﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ:
ﮔﻠﯿﻦ ﮔﺌﺪﺍﺥ ﺁﻏﻠﯿﯿﺎﺥ، ﺍﻭﺭﻣﻮ ﮔﺆﻟﻮﻥ ﺩﻭﻟﺪﻭﺭﺍﺥ
(یعنی: ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﻛﻨﯿﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺷﻜﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ﺩﺭﯾﺎﭼﻪ ﺍﺭﻭﻣﯿﻪ ﺭﺍ ﭘﺮ ﮐﻨﯿﻢ)
ﺯﯾﺮﺵ ﯾﺎﺭﻭ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ: ﺁﯼ ﺑﺮﯼ ﺑﺎﺥ ﺑﺮﯼ ﺑﺎﺥ!!!

 

 

 

 

 

سـوار تاکسی بودم ، دیـدم یه دختر خوشگل و سنگین جلو نشسته. پیـاده شد ، دست کرد تو کیفش ، گفــتم مهمون ما باش خانوم خوشگله :)) دیـدم از تو کیفش یه قبض در آورد داد به راننده گفت:

" ایـن قبضو بگیر بابا ، وقت برگشتن برو عکسهای منم از آتلیه بگیر "

یعنی ریـدم به خودم ، هـی سرخ و سفید می شدم ، خواستم جمعش کنم، گفتم : " دخـترتون هستن ، مـاشالا چقد حالت چشما و فرم صورتشون شبیه شما بود "
رانـنده گفت :

" دیگه گهم بخوری فایده نداره ، الان مهمون کردنو بهت نشون میدم "

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

ظهر تو خونه دراز کشيده بودم و تلویزیون ميديدم
که متوجه شدم که يه نفر از تو کوچه داره
اسممو با بلندگو صدا ميزنه
اولش فکر کردم شايد با کس ديگه ای کار داشته باشه اما
بعد از چند ثانيه اسم و فاميلو با هم صدا زد
رفتم تو کوچه ديدم يه وانت سبزی فروشی
جلو در خونه ايستاده بهش گفتم منو از کجا ميشناسي
گفت مامانت سر کوچه ازم
سبزی خريد و گفت بيام اينجا صدات کنم که بيای بگيری.
آخه ببین چطور با آبرو آدم بازی می كنن من تو اين محل دوس دختر دارم 

 

 

 

 

حالا خوب سمسار نبوده. بگه مامانت گفته یه عتیقه تو خونه داریم بیا ببرش 


 

 

 

 

 

پسرا هیچوقت عوض نمیشن

 

 


 

 

 

 

 

ﭘﺴﺮﻩ ﯾﻪ ﺁﯾﻔﻮﻥ 4 ﻣﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮﻟﺪﺵ !!!
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻪ ﭘﺴﺮﻩ ﺁﻩ ﺩﺭ ﺑﺴﺎﻁ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ
ﺍﯾﻨﻮ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺍﻭﺭﺩﯼ ؟؟؟
ﻣﯿﮕﻪ : ﺗﻮ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺩﻭ ﺑﺮﺩﻣﺶ !!!
ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺩﻭ؟! ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ؟ ﺣﺘﻤﺎ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ !
ﻧﻪ ﺧﯿﺮﻡ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ :
ﻣﻦ 
ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ 
ﭘﻠﯿﺲ 

 

 

 

 

 

 

فورشرد(4shared) فک می‌کنه ما رو ۲۰ ثانیه معطل کنه ما می‌ریم اکانت پریمیوم می‌خریم.

نه آقا. ما رو از ۲۰ ثانیه میترسونی، ما عمرمونو باختیم پای دایل‌آپ، از خدا بترس !!!! 



 دو اسب زیبا که اولی به عنوان زیباترین اسب جهان شناخته شده. در ترکیه هم هست

 

 

 

 

 

 

 

 



 

 

بابا پول میخوام
بابا موبایل میخوام
بابا لب تاپ میخوام
بابا میخوام برم مسافرت پول بده
بابا لباس ندارم
بابا برای دانشگاه پول لازم دارم
بابا بابا بابا

 

 


چرا یک مرتبه هم گفته نمیشه
بابا همین که پیشم هستی برام کافیه...
بودن در کناره تو برای من یک دنیاست!
گاهی دلت میخواهد به بعضی ها بگویی
باش حتی اگر من دیگر نباشم!
پـــــــــــــــــــــدرم یکی از آنهاست...

 

 

 


ﯾــﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺍﺯﻡ ﻣﯿﭙــﺮﺳﯿﺪﻥ ﺑــﺎﺑــﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﯼ ﯾﺎ ﻣـﺎﻣــﺎﻧﯽ؟!

 

ﻣﻨــﻢ ﻣﯿﮕﻔﺘـﻢ ﻣﺎﻣﺎﻧــﯽ!!!


ﺑﯿــﭽﺎﺭﻩ ﭘﺪﺭﻡ ﯾﻪ ﻟﺒــﺨﻨﺪ ﺗﻠﺦ ﻣﯿﺰﺩ ﻭ خجالت ميكشيد ﺟﻠــﻮ ﻫﻤﻪ 

 

ﺍلاﻥ ﻣﯿﻔﻬــﻤﻢ ﭘــﺪﺭ چقدر زحمت میکشید ﻭ خسته ميشد ﺗــﺎ ﺯﻥ ﻭ ﺑﭽﻪ ﺍﺵ ﺯﻧﺪﮔــﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷــﻦ ...


ﺑﻪ ســــﻼﻣﺘــﯽ ﻫﻤــﻪ ﺑــﺎﺑــﺎﻫــﺎﯼ ﺯﺣﻤــت ﮐﺶ

 

 





ترکیب بچه های تیم ملی والیبال
نوشته شده در پنج شنبه 28 آبان 1394
بازدید : 110
نویسنده : فاطمه




ردیام
نوشته شده در پنج شنبه 28 آبان 1394
بازدید : 163
نویسنده : فاطمه

 به داداش کوچیکم میگم برو سایت دانشگاه نمره هامو ببین

 اگه یک درس قبول نشدم تو خونه در حضور پدر بگو (السلام علیکم)

 و اگه دو تا درس بود بگو (السلام علیکم و رحمت الله)

 اگه سه تا بود بگو (السلام علیکم ورحمت الله و برکاته) طوری که بابامون متوجه نشه.

 بعد نیم ساعت از اتاق اومده بیرون میگه:

 (السلام علیکم و رحمت الله و برکاته ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنو صلو علیه و سلمو تسلیما...!



خخخخ
نوشته شده در پنج شنبه 28 آبان 1394
بازدید : 101
نویسنده : فاطمه




عکس
نوشته شده در پنج شنبه 28 آبان 1394
بازدید : 133
نویسنده : فاطمه

وقتی مریخی ها پرچم آمریکا رو میبینن !




امان...
نوشته شده در پنج شنبه 28 آبان 1394
بازدید : 158
نویسنده : فاطمه

میگـــــن ↶

 

گــــــــــریہ کــــــــــن

تـــــا خــــــــــالے شــــــــــے...

ولــــــــــــــــــــے...

امـــــان از وقتــــــــــے کـــــہ

با گــــــــــریہ

 ✘ سنگــــــــــین تـــــر شــــــــــے ✘ ️